ماست مالیزیشن

یکی بود، یکی نبود. در سرزمینی خیلی نزدیک همین بغل محله خودمان که همه چیز ارزان بود یک آقا فیوز زندگی می‌کرد که پُرفیوز بود و برای خودش مولد نوری محسوب می‌شد. اخوی این بزرگوار کلیدساز و معروف بود به آقا آجیل مشکل گشا.

این دو برادر آنقدر در محله‌شان به کم نگیر دست‌کم، کم منو معروف شده بودند و هی فِرت و فِرت مسئولیت‌های مختلف شهری و غیرشهری را عهده‌دار بودند که مردم از دیدنشان حسابی کف می‌کردند و از این حال به اون حال می‌شدند. کم‌کم که این کف‌ها بالا گرفت، به علت رفت و آمد زیاد روی کف‌های مردم در محله حباب ایجاد شد و هی حباب ایجاد شد تا اینکه کل فضا را حباب‌های مختلف احاطه کرد. قشری از مردم در ابتدا از این منظره خوشحال بودند و هی عکس سلفی می‌گرفتند و در شبکه‌های مجازی مجوزدار ارسال می‌کردند و راضی بودند به رضای خدا. ولی عده دیگری هم بودند که در شبکه‌های مجازی غیرمجوزدار عکس غیرسلفی می‌گرفتند و شاکی بودند. خلاصه رضایتمندان با وجود اینکه قلیل ولی کثیر بودند، هی به محله‌شان کف پمپاژ کردند تا جایی که سیلِ کف و حباب ایجاد شد و خشک و تر و کفی و غیرکفی را در خود غرق کرد و برد.

قصه ما به سر رسید، حباب ما آخرش نترکید، بلکه همه را با هم ترکاند!

نظرات (0)

هنوز نظری ارسال نشده است

دیدگاه خود را بیان کنید

  1. Posting comment as a guest.
پیوست (0 / 3)
انتشار موقعیت

کلا حقوقی نمی‌گیریم که بخواد محفوظ باشه، ولی شما رعایت کنید!

طراحی و اجرا "مینا وب "