از ابرقهرمان تا قهرمان سوخته!
در دنیای امروز، روحیه کمک کردن به دیگران به یک چالش تبدیل شده است، اما گاهی این چالش به چاله تبدیل میشود. برای روشن شدن موضوع، شما را به دیدن چند لامپ دعوت میکنم.
فرض کنید یک روز آفتابی، شما در حال عبور از خیابان هستید که ناگهان متوجه میشوید یک خانم که به تازگی از یک طوفان سهمگین نجات یافته است، با ماشین شاسی بلندش وسط خیابان گیر کرده است. در این لحظه، راننده خانم با آرامش تمام در حال تماس با امداد خودرو است، ولی شما به محض دیدن این صحنه، مثل یک ابرقهرمان به سمت ماشینش میدوید. اما وقتی به ماشین نزدیک میشوید، ناگهان یادتان میآید که هیچ چیز از ماشین، آن هم از نوع شاسی بلندش، سرتان نمیشود. البته مراقب باشید شما را جو نگیرد، چون ممکن است وقتی شروع به تعمیر ماشین کنید، متوجه شوید که اجزای ماشین بیشتر شبیه بازی هزارتو است تا اجزای یک وسیله نقلیه. در نهایت، ماشین نه تنها تعمیر نمیشود، بلکه به یک پازل بزرگ تبدیل میشود که هیچ کس نمیداند چگونه حلش کند!
حالا فرض کنید یک پیرمرد در حال تلاش برای عبور از خیابان است. در اینجا، شما با دقت او را اسکن میکنید و برای تشویق بیشتر دستتان را به مدت یک دقیقه روی بوق فشار میدهید و گاهی هم سعی میکنید با حرکات دست و پا و چرخش لب و لوچه آویزان، او را راهنمایی کنید. در نهایت، پیرمرد بعد از نیم ساعت به شما نگاه میکند و یک لایک نشانتان میدهد!
اما باید بدانید که کمک کردن به دیگران فقط به معنای انجام کارهای بزرگ نیست. حتی اگر شما فقط بتوانید یک چای داغ قندپهلو برای کسی بریزید یا یک لبخند بر لبان او بنشانید، هم نوعی کمک است. فقط مواظب باشید هول نشوید و چایی را روی خودتان نریزید، چون آن وقت به یک قهرمان سوخته تبدیل خواهید شد!
پس دفعه بعد که تصمیم به کمک گرفتید، یادتان باشد نیازی نیست ابرقهرمان باشید یا کارهای بزرگ انجام دهید. فقط کافی است با قلبی پر از محبت و کمی حس شوخطبعی وارد شوید و اگر دیدید هوا پس است، سریع محل را ترک کنید!
چاپ شده در ویژه نامه پلخمون شماره 123